الهه ی الهام
انجمن ادبی
« غزل»
بیا به خلوت بی ماهتاب من بگذر به شام تار من ای آفتاب من، بگذر کنون که دیده ام از دیدن تو محروم است فرشته وار شبی را به خواب من بگذر نگاه مست تو را آرزو کنان گفتم: « بیا به پرتو جام شراب من بگذر!» اگر که شعر شدی، بر لبان من بنشین اگر که نغمه شدی، از رباب من بگذر فروغ روی تو سازد دل مرا روشن بیا و در شب بی ماهتاب من بگذر شبی کرم کن و در کلبه ام قدم بگذار مرا ببین و ز حال خراب من بگذر تو را که طاقت سوز حمید یک دم نیست نخوانده شعر مرا از کتاب من بگذر نظرات شما عزیزان: سه شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|